کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

لب تشنه می‌روی ز برم؛ صبر می‌کنم            بگذار خون شود جگـرم؛ صبر می‌کنم

کـوه فـراق را به سـر دوش مـی‌کـشـم            هر چـنـد بشکـنـد کـمـرم صبر می‌کنم


رگ‌های پـاره‌ پاره، تن قـطعه‌ قطعه را            در قـتـلـگـاه می‌نـگـرم؛ صبر مـی‌کـنم

تـسـلـیـم محـضم و به بلا دل سپـرده‌ام            غم، هرچه آورد به سرم صبر می‌کنم

در شهر شام  چنگ‌زنان، هرکجا زنان            توهـیـن کـنـند بر پـدرم، صبـر می‌کنم

ای هـمسـفـر به جان تو حتی اگر کنند            با قـاتـل تو هـمـسـفـرم، صبـر می‌کنم

با یاد کام خشک تو تا صبح روز حشر            گر خون رود ز چشم ترم صبر می‌کنم

بـایـد که از تو پـیـرهـن پـاره‌ پـاره‌ای            از بـهـر مـادرم بـبـرم؛ صـبـر می‌کـنم

میثم! بگو که لحظه بهلحظه غم حسین            بر جان و دل زند شررم؛ صبر می‌کنم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت روایی تغییر داده شد زیرا موضوع سنگ جشن و شادی خندیدن و ... در شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

در شام و کوفه چنگ‌زنان، هرکجا زنان            توهـیـن کـنـند بر پـدرم، صبـر می‌کنم

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تو می روی و دل من دوباره می‌ریزد            و خواهر تو به راهت شراره می‌ریزد

خـدا کـنـد که بـمـیـرم نـبـیـنـمـت تـنها            غـریبی تو به جـانـم شـراره می‌ریـزد


مرو که بوسه ای از زیر حنجرت چون آب            به روی آتش این غصه چاره می‌ریزد

تو سیب سـرخ بهشت خـدایـی و دارد            ز پیکـرِ پُـرِ زخـمت عصاره می‌ریزد

مسـیـر آمدنـت تا خـیـام خـونـین است            ز بس که از زرهت خون، هماره می‌ریزد

به جـرم دخت عـلـی بودنم؛ ز بعـد تو            عدو به روی سرم بی شماره می‌ریزد

مرو که بعد تو از نیزه ها و نعل ستور            به خـاک، پیکر تو پاره پـاره می‌ریزد

پس از تو در پی طوفان دست هایی سرد            ز گوش دختـرکان گـوشواره می‌ریزد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع بوسیدن زیر حنجر توسط حضرت زینب در منابع معتبر نیامده است

مرو که بوسه ای از زیر حنجرت چون آب            به روی آتش این غصه چاره می‌ریزد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

مرو که بعد تو تنها به جرم یک بوسه            عدو به روی سرم بی شماره می‌ریزد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کسی که زینتی از خیمه عایدش نشود            به پشت خیمه سر شیرخواره می‌ریزد

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مجتبی حاذق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بـاور نخـواهـد کرد چـشـمـان ترت را            بـاور نخـواهـد کرد دشمن، بـاورت را

قـقـنـوس بی پروای من آتـش نگـیـری            طـاقـت نـدارم دیــدن خــاکـسـتـرت را


یک ذرّه از این بیشتر مهـمان ما باش            طـولانی اش کـن ایـن وداع آخـرت را

یک دم نگاهم کن، نگـاهم کن، نگـاهی            تا که بـبـیـنـی توی چـشمم مـادرت را

یا ایها العـاشـق، دلم مـعـشـوق چـشمت            با خود ببر میـدان برادر، خواهرت را

در مقـتلت چیزی نمی بینم به جز خون            مـی بـیـنـم امـا پـاره هـای پـیـکـرت را

در دست طوفان بود دیدم وای طوفان            می برد هم انگشت و هم انگشترت را

از من تـوقـع داشـتـی سـاکـت بمـانم؟!            وقتی به روی نـیـزه می بینم سرت را

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سیدمحمد جوادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

حالا كه غیر از چشم های تر نداری            تنهای تـنـهـا مانـدی و یـاور نداری

بـگـذار تا زیـنـب لبـاس رزم پـوشد            تا كه نگوید دشمنـت لـشگـر نداری


من آب مـی آرم بـرای اهـل خـیـمـه            دیگـر نـگـو آقـا كه آب آور نـداری

بگذار لخته خون ز لب هایت بگیرم            آخر مگر ای نازنین خواهر نداری

تعبیر كن خواب مرا ای یوسف من            حالا كه غیر از چشم های تر نداری

می آیم امشب بهر دیدارت به گودال            هر چند دیر است و دیگر سر نداری

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مُردم از دل واپسی بس که پریشان خاطرم           سایه ات تا بر سرم باشد خـدا را شاکرم

دیگر از امروز یک لحظه مشو از من جدا           تو شبیه کعـبـه باش و من شبـیـه زائـرم


در نمـاز شب دعـا کـردم نـبـیـنم داغ تو           تو سلامت باشی اما من بمیرم حاضرم

پـرچـمت را تا ابد اینگونه بر پا می کنم           دختر زهرایم و در حـفـظ مکتب ماهرم

دست خود روی سرم بگذار و یا ستار گو           بـوی خـاک چـادر مـادر گـرفته چـادرم

ناز کم کـن ای نـگـار نـازنـیـنم یاحسین            ترس من این است داغت را ببینم یا حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تو به فکر حنجرت باش و غم من را مخور           دختر زهرایم و در حـفـظ معجـر ماهرم

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : حسین رستمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت...!            برو حسیـن که دست خـدا به همراهت

دعـای حـرز لـبـم را به گردنت بـسـتم            برو حسین که این بوسه ها به همراهت


تویی که جان مرا می بری به همراهت!            نمی بـری بـدنـم را چرا به همراهت؟!

فـدای موی بلندت شوم که دست نـسیم            چگونه میزند این نظم را به هم راحت!

بـرو که با خـبـری من چگـونه می آیم            برای یـافـتـنـت تا کـجـا به هـمـراهـت

فـقـط کـنـار تنت نـیـمی از مرا بگـذار            که نیم دیگر من تا خرابه همراهت...

دلی دو تا و قد و قامتی دو تا تر از آن            برو که من شده ام چـند تا به همراهت

نگفته بودی اگر سمت خیمه ها برگرد!            می آمدم به خـدا بی هـوا به هـمراهـت

تو دور می شـوی اما هـنوز این جایی            برای آن که نـبـردی مرا به هـمراهت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چـگـونه صبـر کـنـم رفـتـن تو را بینم            نـوای واعـطـشـا گـفـتـن تـو را بـیـنـم

دراین طرف تو صدا میزنی «انا المظلوم»            جـواب...هـلـهـلـهٔ دشـمـن تـو را بـیـنم


بـپـوش زیـر زره دست دوز مـادر را            مبـاد لحـظـه ای عـریان تن تو را بینم

اگر چه معجر خود را به سر نگه دارم            چگونه لحـظـۀ جـان دادن تو را بیـنـم

کویر و این همه لاله حسین خیز و ببین            مـیـان دشت فـقـط گـلـشـن تو را بیـنـم

به زیر سـمّ سـتـوران شود تنت پامال            میان گرد و غـبـار، خرمن تو را بینم

همیشه حفظ کنم چـادرم که در مقـتـل            به دست چند نـفـر جـوشـن تو را بیـنم

خـدا کـنـد که نیفـتی به زیر پای کسی            به چشم خویش لگد خوردن تو را بینم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چگونه معجر خود را به سر نگه دارم            چگونه لحـظـۀ جـان دادن تو را بیـنـم

شود به سـمّ سـتـوران تن تو حـلاجـی            میان گرد و غـبـار، خرمن تو را بینم

چگونه حفظ کنم چـادرم که در مقـتـل            به دست چند نـفـر جـوشـن تو را بیـنم

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

روزی ما شد در این ظلمت جمال آفتاب          خوش درخشیدیم در ظـلّ کـمـال آفـتـاب

ذره‌ای بـودیـم و گـردیـدیـم مـال آفـتـاب          آمدیـم آگه شـویم از شـرح حـال آفـتـاب


وه چه شیرین است صحبت از وصال آفتاب          ما کجـا تـمثـیـل روی بـی مثـال آفـتـاب

اذن دادنــد و خـریــدنــد و بـهــا دادنــد بـاز

نـاز کـردند و رهـا کـردنـد و جـا دادنـد بـاز

ما از اول ریـشـۀ خود را ولایت یافـتیم          از هـمـان روز ازل راه هـدایـت یافـتـیم

ذات خود را بی تمنـا در عـنایت یافـتـیم          ابـتـدا تا انـتـهـا را، تا به غـایـت یافـتـیـم

راه خود را چارده گونه حکـایت یافـتـیم          خویش را در لابلای این روایت یافـتـیم

مـا اضـافـات گــل آن چـارده هـادی شـدیـم

چارده قرن است در هر لحظه امدادی شدیم

چارده انسان کـامل را به ما بخـشیـده‌اند          چارده قـرآن نـازل را به ما بخـشیـده‌اند

چارده دریا و ساحل را به ما بخشیده‌اند          چارده دستان فـاضل را به ما بخشیده‌اند

چارده مولای عادل را به ما بخـشیده‌اند          چارده طی مراحل را به ما بخـشیـده‌اند

پس نداریم آرزویی جـز صـراط المـستـقـیم

زلـف ما خورده گـره با این کـریمان کـریم

هریک از این چارده را رمز و رازی بیشتر          هادی دین را و لیکـن دلـنـوازی بیـشتر

دومین ابن الرضا را هست نازی بیشتر          هرکه با لطفـش نـشیـند دلنـوازی بیشتر

با دل عـاشق کند معـشوق بازی بیـشتر          هرکه خواهد معرفت او را نیازی بیشتر

مکـتـب او شیـعـه را تا حـق هـدایت می‌کـند

بـا زیـارت نـامـه تــدریـس ولایـت مـی‌کـنـد

در زیارت جامعه، هر فیض می‌بارد از اوست          گر زیارات غدیریه صفا دارد از اوست

هرکه دستی بر دعا هر لحظه بردارد از اوست          هرکه احکام خدا را فرض بشمارد از اوست

زائر قبر رضا هر سجده بگذارد از اوست          در دل ما هرکه بذر روضه می‌کارد از اوست

هرکه با هادی است،محبوب المساکین می‌شود

شیعـه هـادی است، هـادیُّ المضلّـیـن می‌شود

هـادی دلهاست حُـب حضرت ابن‌الجواد          قـبـلۀ جـانهـاست قـدّ و قـامت ابن‌الجواد

بر فلک مولاست ذات خـلقت ابن‌الجواد          کـاشف غمهاست نور طلعت ابن‌الجـواد

والـی والاست ما را طیـنـت ابـن‌الجـواد          عـالـم بـالاسـت ذیـل دولـت ابـن‌الـجـواد

اوست فـرزنـد جـواد و حضرت نـورُالـفـواد

هم جواد بُن‌الجواد لجواد بُن‌الجواد لجواد بُن‌الجواد

نام زیبایش علی، روی دل آرایش عـلی          قد رعنایش عـلی، رخسار یکـتایش علی

نقش سیـمایش عـلی، کـُنهِ تـولایش عـلی          خلق والایش علی، اعلای اسمایش علی

دین و دنیایش علی، مقصود و عقبایش علی          مهر و امضایش علی، جنّات و مینایش علی

بر محبانش مجیر است و بشیر است و نذیر

رمز میلادش غدیر است و غدیر است و غدیر

چون نظر بر قلب پُر از مهر شاگردان کند          نام ابن مهـزیارش جلـوه هر دوران کند

مرقد عبدالعـظـیمش فخـر بر ایـران کند          کـربـلایی در دل ایـران بنا ایـنـسان کند

کارهای سخت را با یک نظر آسان کند          کاش ما را بر قدوم مهدی اش قربان کند

بهـر میـلادش اگـر لـبخـنـد بر دلـهـا نـشست

عید قربانش صفا، عید غـدیـرش مروه است

با وجودی که بُوَد مهدِ معارف محـفـلش          گاه در تبعید و گاهی کنج زندان منزلش

با اسارت با جسارت آشـنا جـان و دلش          یاد عـمـه زینب و آن ناقـۀ بی محـملـش

چشم او از اشک دریا بود و چهره ساحلش          کـربـلا را دیـد ویـران، مثل روز اولش

ســامــرا ویــرانـه امـا راه دیـن آبـاد مــانـد

نور هادی در دل و طاغـوت بی بنـیاد ماند

: امتیاز

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : قصیده

به نام نامی هـادی که هـادی دلهـاست            یگـانـه فـاتـح دلهـا امـام بی هـمتـاست

امـام مـهــر، امـام وفــا، امــام عــشـق            امام رأفت و رحـمت امام خوبیهـاست


هدایتـش همه جا را به زیر سایه بَـرَد            امامتش متعـالی، زِعـامتـش یکـتـاست

مــعــلـــّم هـــمــۀ اولــیــاسـت آقــایــم            که میـوۀ دل و دلـدار سیّـد بَـطحـاست

علیّ چـارم ما، مرتـضـای دوّم اوست            دهـم امام تـشیّـع؛ حقـیـقـت عـظـماست

فـرشـتـگـان مـقـرّب مـقـیـم حجـرۀ او            قسم به روح مقـدّس سلالـۀ زهـراست

نــوادۀ حــسـن مـجــتـبـاسـت ایـن آقــا            سلیـل آل نـبـی، نـور چـشم آل عـباست

عـلـیّ دیـگــر آل حـسـیـن آمـده اسـت            که وارث همۀ روضه های عاشوراست

قـنـوت حضرت سجّـاد روی دستانش            امـیـن بـاقـر عـلـم نـبـی هـمین آقـاست

صراط صادق آل عـلی طریقۀ اوست            شبیه موسیِ کاظم به وقت درد و بلاست

ستارۀ سحر است و شکـوه باغ جـواد            دوباره کوثر قرآن دوباره ابنِ رضاست

دوبـاره جـدّ غـریـبـش ابـالحـسـن آمـد            طلیعـۀ حسن عسگـری از او پیـداست

پـدر بــزرگ امــام زمــان مـا یـعـنـی            برای مهدی دین چاره ساز مشکل هاست

بِچِش حلاوت ذکرش، بخوان به لب هادی            که نام حضرت هادی عجیب روح افزاست

ز آسـتـیـنِ هــنـر پـرورش ادب ریـزد            حیات طیّبه اش چون هزار دانشگاست

هرآنکه طالب دریای معرفت از اوست            کلاس جامعه اش رهگشای اهل ولاست

به عـلم خـویش بداند زبـان حیـوانـات            خـدای قـادر مطلق به عـلم او داناست

بهـشت مـائـده ای از ولای عـظـمایـش            شـفـیـع هرچه ولایتـمـدار با تـقـواست

گـنـاه شیـعـه ببخـشـد خـدا به مـقـدم او            نوید باب غدیر است و آیة العظماست

خدا به شیعـۀ او عـزّت و کـرامت داد            بـیـا کـه آیـنـۀ هـیـبـت خـدا اینـجـاست

به عصمتش قسم از او مقام می‌گیـریم            به هیبتش قسم از قهر او عدو رسواست

بیا به محـفـل و کشکول سائـلی بردار            که عـیـدی قـدمـش استـغـاثـۀ دلهـاست

نگـو شمـرده شمـرده که حاجـتت داند            نگفته با خبر از حاجت و غم دلهاست

عزیز فـاطـمه و ترک سائلان هرگز!            بریز غم که وجودش مفرّح جانهاست

مگر زیارت کرب و بلا نمی خواهی؟            کـلـیـد کـار به دست دعای این آقاست

نـظام عـالـم هـستی از او درست شود            بیا که پرچم صبح فرج از او برپاست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

مــعــلـــّم هـــمــۀ انـبــیـاسـت آقـــایــم            که میـوۀ دل و دلـدار سیّـد بَـطحـاست

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مسمط

امشب بـشیـر از جانب حـیِّ تعـالی آمده          گوید که یاسینی دگر از صلب طاها آمده

یــا کــوثــری از  دامـن ام‌ابــیـهــا آمــده          چـارم عـلی در مجـمع اولاد زهـرا آمده


از نـسل مصباح الـهـدی هـادی به دنـیا آمده

نور هدایت تـافـتـه هم در عـرب هم در عجـم

کهف التقی، بدرالشرف، نورالهدا، ابن‌الرضا          رخ رحمة للعـالمین هیبت علی مرتضی

قرآن از پا تا به سر توحید از سر تا به پا          هر دیده بر او یک حرم هر دل بر او یک سامرا

هم وجـه ذات کـبـریـا هـم نـجـل خـتم‌الانـبـیا

آیـیـنـۀ حُـسـن قَـدم بـگـذاشـت در عـالـم قـدم

از آیۀ «اللهُ نور» افکـنـده گـل سیمای او          نام دل‌آرایش علی، قـلب محـمّد جای او

در چشم عرش کبریا پیداست جای پای او          دل، حج بجا آرد ولی در طوف سامرای او

جود و کرم، بذل و عطا، یک قطره از دریای او

عالم اگر سائل شود در پیش بـذل اوست کم

چشم عطا بر درگه و چشم کرم بر دامنش          یعقوب‌هـا بینـا شوند از نفخـۀ پیراهـنش

نور الهـی در دلش روح محمّـد در تنش          قرآن، کتـاب منقـبت؛ مداح ذات ذوالمنش

شیرین دعای جـامعه از منطق شور افکنش

بیـن زیـارات دگر این جـامعـه گـشـته عَـلَـم

باغ بهشت من بود صحن و سرای سامره          مرغ دلـم دائـم زند پر در هـوای سامره

تا چهره بگذارم شبی بر جای‌جای سامره          سعی و صفا و مروه‌ام باشد صفای سامره

ای کاش یارب می شدم عمری گدای سامره

هرچند دائم خـویش را بـیـنـم کـنار آن حـرم

ای آفـتاب شهر دل روی جهـان‌آرای تو          ای گشته زیبایی خجل از طلعت زیبای تو

روی خدا را اهل دل دیدند در سیمای تو          نور خدا می‌تابـد از سرداب سامرای تو

دُر کـرامت ریخـتـه از لعـل گـوهـر زای تو

در زیر بارِ دِیـنِ تو پـشت فـلک گردیده خَم

تو وجه حی داوری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا          تو احمدی تو حیدری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا

تو جسم ایمان را سری یابن‌الجواد ابن‌الرضا          تو روح را بال و پری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا

از هرچه گویم برتری یابن‌الجواد ابن‌الرضا

چون می‌نگارم وصف تو در دست می‌لرزد قلم

من عبد بی‌پا و سرم اما سر و سرور تویی          ساحل تویی دریا تویی کشتی تویی لنگر تویی

گم‌گشتگان را تا ابد هادی تویی رهبر تویی          علم و کمال و فضل را گردون تویی محور تویی

لب‌تشنگـان نور را ساقی تویی ساغـر تویی

باشد که از لطف و عطا جامی کنی برما کرم

تو هادی و با نور خود ما را هدایت می‌کنی          تو دوستان خویش را مست ولایت می‌کنی

در گیرودار حشر هم؛ از ما حمایت می‌کنی          بر خصم خود هم بس که آقایی عنایت می‌کنی

بر ما عنایت نه  که؛ لـطف بی‌نهـایت می‌کنی

ای وصف تو خیرالکلام ای لطف تو خیرالنعم

ای داده ذات حق تو را بر خلق عالم برتری          جـِّد امـام منـتظـر! باب امـام عـسکری!

جوشد ز تیغ مهدی‌ات نور عدالت‌گستری          از ما سراسر تیرگی از تو همه روشنگری

میثم کند با مـدح تو پیـوسته گوهـر‌ پروری

باشد که جوشد مـدح تو از خـامۀ او دم‌به‌دم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا کلمۀ منت بار معنایی منفی دارد و شایستۀ امام نیست.

دُر کرامت ریختـه از لعل گوهـر زای تو         در زیر بارِ منتت پشت فـلک گردیده خَم

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

شـروع عـشـق به نـام خـدا به نام شما            مـن آفـریـده شـدم تا شـوم غـلام شـمـا

هـزار شکـر نـبـوده هـنوز روی سرم            به غـیـر سایـۀ لطف عـلی الـدوام شما


کبـوتـر دل من که نمی پـرد هـمه جـا            از آن زمان که گرفتار شد به دام شما

برای آنکه جـنـان را فـقـط نـگـاه کـند            نشسته است شب و روز روی بام شما

خوشا به حال کسی که شده در این دنیا            مسیر زندگی اش روشن از کـلام شما

شـمـا تـمـامـی دار و نـدار من هــسـتـیـد

تـمـام عـمـر هـمـه اعـتـبـار من هـسـتـیـد

جهـان به زیر قـدوم تو خـار می‌گردد            نـفـس زنی همه عـالـم بهـار می‌گـردد

برای عرض ارادت به محضرت، خورشید            به سمت گـنـبـد تو رهـسپـار می‌گردد

یکی دو شب که نه، هر شب به سامرا، مهتاب            میـان صحـن تو مثـل غـبـار می‌گردد

اگر که تیـغ دو ابروت می کـشد، جـانم            هـزار بـار بـه پـایـت نـثــار می‌گـردد

اگر به عشق تو مُردم شما نخورغصه            یک عاشقت کم از این صد هزار می‌گردد

همیـشـه زنـده بُوَد هـر کسی فـدای تو شد

و خوش به حالش اگر خاك سامرای تو شد

دلـم بـهـانـه گـرفـته، بـهـانـه‌ات هـادی            نشسته ام چو گـدا پشت خـانه‌ات هادی

نگاه کن به خدا آب و نان نمی‌خـواهم            تـمـام حـاجـت مـن آسـتـانـه‌ات هــادی

بخوان تو جامعه را تنگ شد دلم امشب            بـرای زمـزمــۀ عـاشـقـانـه‌ات هــادی

به عرش نقل محافل بیان مدح شماست            و جـبـرئـیـل بـخـوانـد تـرانه‌ات هادی

تو آمـدی که گرفـتاری‌ام شـروع شود            شـوم اسیـر تو و آب و دانـه‌ات هـادی

تـو آمـدی کـه بــدانـم جــلال یـعـنـی چـه!

تـو آمـدی که بـبـیـنـم جـمـال یـعـنـی چـه!

بگـیـر دست مرا تا به سـامـرا بـبـری            بگـیـر دست مرا عـرش کبـریا ببـری

ببین که دور و بر من غریبه بسیار است            بگـیـر دست مـرا، یـار آشـنـا، بـبـری

تو رهـنـمـای مـنی، تا نیـامده شیـطان            بگـیـر دست مـرا تا سـوی خـدا ببری

همه یقین من این است راه حق آنجاست            به هر کجا که دلت خواست تا مرا ببری

به آن ضریـح تو سوگـند می‌دهم مولا            مرا تو یک شب جمعه به کربلا ببری

که روضه خوان بشوم در حریم خون خدا:

مـیـان آن هـمـه لـشكـر؛ حـسیـن وا...تـنهـا

: امتیاز

مدح امام هادی علیه‌السلام

شاعر : مصطفی کارگر نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ملاک شیـعـه گی ما ولایت هـادی‌ست            تـمـام دلـخـوشی ما محـبّـت هادی‌ست

مـیـان جـامـعــه‌ای در گــذار ایــامـیـم            که نور جامعه‌اش از روایت هادی‌ست


چه خوب شد که خـداوند قـادر متعـال            نمی ز بحر کریمش ولادت هادی‌ست

چه خوب شد که جهان اعتقاد نو شده‌اش            به سمت واسعـۀ با کـرامت هادی‌ست

به جان این دل عـاشق شـراره می‌افتد            هرآن زمان سخنی از شهادت هادی‌ست

کـبـوتـرانه خـیـال هـمیـشه حـق طلـبم            درست گرم قـنوت زیارت هـادی‌ست

همین که شیعۀ مولا شدم خدا را شکر            نشاط روح به دست هـدایت هادی‌ست

پـدر به شـیـوۀ مادر هـمـیـشه می‌گوید            دلِ شکـسـتـه دخـیل ارادت هادی‌ست

سکوت اهل صفا بی‌قرار یک لطف است            تبسمی که به لطف و عنایت هادی‌ست

قـلـم به عـجـز نـشـیـنـد در آستـانـۀ او            که نثر «جامعه» گویای قامت هادی‌ست

بدون رخصت او واژه‌ها زمین گیرند            همین غزل نفسی از قیامت هادی‌ست

: امتیاز

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

الا مـاه رجـب تـابـنـده مـاه دیگـرت آمـد          چـراغ دلـفـروز تـا ابـد روشنـگـرت آمد

در آغوش سحر خورشید گردون‌پرورت آمد          مه و مهر و فلک را کن نثارش، اخترت آمد


فروغ حُسن غیب است اینکه امشب در فضا داری

تـو در دامن عـلـی بن جـواد بن رضـا داری

زهی این گل که آغوش خداوند است گلزارش          سـلام الله دائم بر قـد و بالا و رخـسارش

کلاف جان به کف، صد یوسف مصری به بازارش          جواد ابن رضا چشم و دلت روشن به دیدارش

به مـرآت جـمال بـی‌مـثـالش ده ولـی را بین

در این آیینه امشب هم‌ محمّد هم علی را بین

جمـالش از جـمال کـبریا دارد حکایت‌ها          کمـالـش از کـمـال انـبـیـا دارد روایت‌ها

عیان در مصحف روی منیرش کل آیت‌ها          هـدایت گـشته در خط تولایش هـدایت‌ها

حکـایـت از حَـسـن دارد جـمال نـازنـیـن او

همانا نـور مـهـدی می‌درخـشد از جـبـین او

تعـالی‌الله تعالی‌الله از این حُسن خدادادی          که‌ بر هردل‌ دهد با یاد رویش یکجهان شادی

حـقـیقت یافته در خط نورش خط آزادی          میان چارده هادی شده مشهـور بر هادی

جـهـان غـرق تجـلایـش زمـان مهـد تولایش

عـلی نـام دل‌آرایـش، محـمّـد محـو سیـمایـش

سلام الله فی الـدارین بر قدر و جلال او          دل از آل مـحـمّـد مـی‌برد مـاه جـمال او

جـلال غـیب پـیدا در جـمال بـی‌مثـال او          دعـای جـامعـه دُرّی ز دریای کـمـال او

عـبارت‌هـای آن نـور هـدایت را کـنـد کامل

محبت، معرفـت، ایـمان، ولایت را کـند کامل

ملائک بسته صف برگرد «سرَّ من رَا»ی او          طواف از دور آرد کعبه بر صحن و سرای او

گرفتند آسمان‌ها نور از گـلـدسته‌های او          ستاده با عصا موسی در ایوانِ طلای او

عجب نبْود که آید وحی، موسی را ز دربارش

و یا گیرد شفـا قلب مسیح از چـشم بیمـارش

سـلام الله ای نـام هـدایت زنـده از نامت          فلک: زوّار ایوان و ملک: مرغ لب بامت

همه سیراب از دریای فیض و رحمت عامت          ملک در آسمان، حیوان وحشی در قفس رامت

حـریـم قـدس تو در سـامـره کـوی حسین ما

نجف، کرب و بلا، مشهـد، مدیـنه، کـاظمین ما

نه تنهـا دولـت عـبـاسیـان آمـد حـقـیر تو          همانا سرکشان گشتند یکسر سر به زیر تو

تو در زندان دشمن بودی و دشمن اسیر تو           چو مهـر از ابر می‌تابید رخسار منیر تو

چه غم گر تاخت بر قبر تو خصم روسیاه تو

بـوَد دل‌هـای مـا هم قـبـر تو، هم بـارگـاه تو

کی‌ام من خاک خدّام درت یا حضرت هادی          که می‌گردد دلم دور سرت یا حضرت هادی

ز پا افتاده‌ای در محضرت یا حضرت هادی          قبولم کن به جان مادرت یا حضرت هادی

نمی‌دانـم که بـودم یا چه بـودم یا کجا هـستم

همین دانم که خـاری در گـلستـان شما هستم

شمـا دادیـد در عین سیـاهی آبرو بر من          شما شستید جرمم را به آب رحمت از دامن

شما دادید جان تازه‌ام از مهر خود بر تن          شمـا از گلخن آوردید ما را جانب گلشن

شما خوانـدیـد از بهر عنایت خـلق عـالـم را

مبـادا دور سـازیـد از درِ این خـانـه میـثم را

: امتیاز

مدح و مناجات با امام هادی علیه‌السلام

شاعر : شهاب نوع شعر : مدح وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

بر سوى اهل عالمین، اى كه سحاب رحمتى           جهان كویر تشنه و، تو ابر پُـر كـرامتى

جـلـوۀ كـامـل خـدا، منشاء چشمۀ هُـدى           گم شدگـان خـسته را، تو پرچـم هـدایتى


كسى كه میكند سفر، به هر كجا و هر طرف           رسد به كعـبۀ وصال، اگر كنى اشـارتى

نماز قلب عاشقـان، راز و نیـاز عـارفان           رمز مناجاتى و هم، قبله و باب حاجـتى

تویى عـلـى چهـارمین، بیـن ائـمّه هـادیا           تـو امـتـداد عــتـرت و سـلالـۀ نـبــوّتـى

عـهـد ولایـت دلـم، زیـارت جــامـعـهات           به روز بى كسى من، تو صاحب شفاعتى

: امتیاز

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : سید رضا مؤیّد نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امـشب فـزوده‌انـد صـفـاى مـدیـنـه را            نـور خـدا گـرفـتـه فـضاى مـدیـنه را

با جلوههاى اشرقـت الارض قـدسیان            بـستـنـد چـلچـراغ سـمـاى مـدیـنـه را


روح الامین به یاد بهار نـزول وحى            گـلبـوسه می‌زنـد سر و پاى مدینه را

بیت النبى و گـنبد خضرا و مسجدش            بخشیده لطف صحن و سراى مدینه را

در وادى قـبـا به تـمـاشـا نـشـانـدهانـد            آن نخـل هاى سـبـز قـبـاى مـدیـنه را

آن گونه خرّم است که گویى گشوده‌اند            بر هـشت خُـلـد پـنجره‏ هاى مـدینه را

عطر و گلاب لاله بدین گونه دلپـذیر            تغـیـیر داده حـال و هـواى مـدیـنه را

نور جمال حضرت هادى است که اینچنین            روشن چو روز کرده فضاى مدینه را

ماهى دگر به محور خورشید عشق تافت            تا روشنى دهـد هـمه جـاى مدیـنـه را

آنسان که بود هجـرت والاى احـمدى            تاریـخ سـاز شهـر و بنـاى مـدیـنه را

این وارث رسول هم از راز هجرتش            تا سـامـرا رسـانـد صفـاى مـدیـنـه را

گلبانگ شادى است بگوش فرشتگان            فـریـاد مـکـه را و نــداى مــدیـنـه را

کاین ماه جـلـوه‏اى جـمال محمد است            ابـن الــرضـاى دوم آل مـحـمـد است

: امتیاز

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : سید رضا مؤیّد نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

لـطـف امـام هــادى و نــور ولایـتـش            مـا را اسـیـر کـرده بـه دام مـحـبـتـش

بـر لـطف بى کـرانـۀ او بـستـهایـم دل            امشب که جلوه گر شده خورشید طلعتش


منت خداى را که به ما کرده مرحمت            تـوفـیــق بــرگـزارى جـشـن ولادتـش

تبریک باد بـانـوى کـبـرى سـمـانه را            کین غنچه بر دمید ز گلزار عصمتش

ماه تـمـام و نیـمۀ ذى حجـه مـطـلعـش            خـیـر کـثـیـر و کـوثـر قـرآن بشارتش

ایـن است آن امـام که تـقــدیـر ایـزدى            بـعـد از جــواد داده مــقــام امـامـتـش

این اسـت آن امـام کـه ذرات کـائـنات            اقـرار کـردهانـد به جـود و کـرامـتـش

این است آن امام که در برکة الـسّباع            شیـران شوند رام و گـذارند حـرمتش

این است آن امام که از نقش پرده هم            ایجـاد شیـر زنـده کـند حـکـم قـدرتـش

این است آن امام که دشمن به چند بار            رخسار عجز سوده به درگـاه عـزتش

: امتیاز

مدح و مناجات با امام سجاد علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

غـم بـا ارادۀ تــو زمـیـنگـیـر می‌شـود            قدت کـمان، ولـی نفست تـیـر می‌شود

آیات صبـر بـر در دروازه‌هــای شـام            با خـون ساق پـای تـو تفـسیر می‌شود


بشکن به پیش اهل ستم بغض خویش را            وقتی شکست، بغض تو تکبیر می‌شود

قـد تـو زیــر بـار فـراق پــدر خـمـیـد            دردانـۀ سـه‌ ساله چـرا پـیـر می‌شود؟

تنهـا نـه بـا خطابه که با غـیـرت شما            آه سـه‌ سـالـه تـیغـۀ شـمـشـیـر می‌شود

خواندند خارجـی و نگفـتند وصف تو            تفسیر قـدر و کوثر و تطهیـر می‌شود

اطفال شـام، سیر ز نان‌اند و ای عجب            طفل شما ز خـون جگـر سیر می‌شود

خون دلی که کرب‌ و‌ بلا شد نصیب تو            جـاری ز جـای حلقـۀ زنجـیر می‌شود

گـر آسمـان نگـاه بـه زخـم تـنـت کـنـد            بـر خاک، اوفتـاده؛ زمینگیر مـی‌شود

میثم! ز اهل شام بپـرس این همه ستـم            با آل فـاطمـه بـه چه تقصیر می‌شود؟

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

اطفال شـام، سیر ز نان‌اند و ای عجب            طفل شما به شام ز جان سیر می‌شود

مدح و مناجات با امام سجاد علیه السلام

شاعر : مسعود یوسف پور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

روزیکه بسته در غل و زنجیر می شدی            زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی

هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود            وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی


مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا            انگار از وجود خودت سیر می شدی

دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی            در چشم خیس قافله تکثیر می شدی

حالا سـوار ناقـۀ عـریـان، قدم، قدم            با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی

: امتیاز

مدح و مناجات با امام سجاد علیه السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از روزهـای قـافـله دلـگـیـر می شوی            هر روز چند مرتبه تو پیر می شوی؟

در شام شُوم زخم زبان ها چه می كشی؟            كز روشنای عمر خودت سیر می شوی


زخمیـست لحظه های تو مانند پیكرت            از بس اسیر طعـنـۀ زنجـیـر می شوی

آیـات صبح از لب قـرآن شنـیـدنـیست            در كوچه های شام كه تكـفـیر می شوی

خون جگر كه می خوری از دستِ درد و داغ            بی تاب بغض های گـلوگیر می شوی

بــا آه آهِ روضــۀ مــا ای امــام اشــك            در هـر نگـاه آیـنـه تـكـثـیـر می شـوی

خون گریه می شوی تو و تا آخرالزمان            از چـشم ها همیشه سـرازیر می شوی

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام

شاعر : هاشم طوسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ای مظهر نجابت و اخلاص و سادگی            ای اسـوۀ یـگـانـگـی و ایـسـتـادگـی

عرش خـدا ندیـده به پای تواضعت            این گونه سـاده با نسب شـاه زادگی


گر چه نماز در دل شبهای عـاشقی            یک رسـم بوده بین شما خـانوادگی

اما حـدیث سـجـدۀ طـولانی ات شده            وجه تـمـایـز تو در این اوفـتـادگـی

هـمـواره هـمـنـشـیـن تبـار رعـیـتی            در منـتهای عزت و اربـاب زادگی

در پیش چشم های تو ای همدم سحر            من ماندم و خجالت این بی ارادگی

ای دست پُـر کـرامت حق بین آستین

ادرکـنـی یا امام هـدی زین العـابـدین

ریشه دوانده در نگهت رسم دلبری            از درک نـاقـص کـلـمـاتـم فـراتری

آئـیــنـۀ تـجـلّـی ایــمـان و بـنــدگـی            در قامت عبادت و تقوا چه محشری

در معـرفت به وادی عـرفـان نیافتم            از مـکـتـب صحـیـفۀ تو راه بهتری

تو مـعـدن شهامت و ایثـار و غیرتی            در هـیـبت و اراده عـلـیّ مصوری

لرزیده پایه های شب از خطبه خوانی ات            گـفــتـنــد آمــده اســدالله دیــگـری؟

وقتی دعا به دشمن خود یاد می دهی            معلوم می شود چـقـدر مثل مـادری

بـایـد بـرای تو به روی طـاق یـادهـا

قـابـی بـیـاورم پُـر از وَ اِن یـکـادهـا

خورشید محو سجدۀ طولانی تو بود            در جستجوی رتـبـۀ ایـمـانی تو بود

این رسم سفره داری و مهمان نوازیت            جاری میان آن رگ ایـرانی تو بود

در نیمه های شب دل بی تاب جبرئیل            در حـسـرت قـرائت قـرآنـی تو بود

سـجـادۀ سـتـاره چـهـل سـال شـاهـدِ            چشمان خیس و دیدۀ بارانی تو بود

قلب ترک ترک شدۀ کـاسه های آب            مبهوت خشکی لب عطشانی تو بود

پس کوچه های کوفه و دروازه های شام            در حزن گریه ها و پریشانی تو بود

هر دم که صحبت غم این مرد می شود

سر تا به پای قـافـیه پُـر درد می شـود

با ما بـگـو ز تـسـویـۀ بـی مـرام هـا            از چـشـم هـرزه و نظـر ازدحـام ها

شاید محاسن تو ز خونت خضاب شد            آن دم که سنگ خورده ای از پشت بام ها

گـویا شبیه شهـر مدینه به کوفـه هم            بـا خـنـده داده انـد جـواب ســلام هـا

تا نـام فـاطـمـه ز دهـان شما پـریـد            گـویـا دوبـاره تـازه شـده انـتـقـام ها

نامـردمان کـوفه فـرامـوششان شده            از آن سفارشات و از آن احترام ها

با تـازیـانـه بر تن اطـفـال می زدند            بس وحـشیـانـه پیـش نـگـاه امـام ها

(مسلم) به پای غـربت مولا قـیام کن

دیگر بس است صحبت خود را تمام کن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

تو صخره شهامت و ایثار و غیرتی            در هـیـبت و اراده عـلـیّ مصوری

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ لازم به ذکر است موضوع جشن، شادی، رقصیدن و ... در شام بوده نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید. ضمن اینکه در منابع معتبر برای شهر شام هم جشن پایکوبی نقل کردهاند نه پرتاب سنگ و آتش و ...

دیدم محاسن تو ز خونت خضاب شد            ازبس که سنگ خورده ای از پشت بام ها

مدح و مرثیۀ حضرت زین العابدین امام سجاد علیه‌السلام

شاعر : سید رضا مؤیّد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : ترجیع بند

در جـسـم جهـان فـیض بهارانم من            عالم چون زمین تـشنه، بـارانـم من

در زهـد دلـیـل پـارســایـان جـهـان            در عـشـق امـام جـان نـثـارانـم مـن


فـرزنـد حــسـیـن و زیـنـت عـبّــادم            شـایـسـتـه ترین سجـده گـذارانم من

با این همه منزلت ز سوز دل و جان            روشـنـگــر بــزم سـوگـوارانـم مـن

چون لاله همیشه از جگر مى ‏سوزم            چون شمع هـمیشه اشـکـبـارانم من

حق زیـنـت عُـبّـاد جـهـانـم خـوانـده

در زُهـد و صبـوریم خِـرَد درمانده

مـن نـور دل پـیــمـبـر و زهــرایــم            روشـنـگـر بـزم عـتــرت طـاهـایـم

افـروخـتـه‌تـر ز شـمـع افروخـتـه‌ام            دل سـوخـتـه‌تـر ز لالـۀ صـحـرایـم

با ذكر دعـا و خـطبه و اشك و پیام            مـن حـافـظ انــقـلاب عــاشــورایــم

بیـمـارِ فـتـاده در دل آتـش و خـون            لب تـشـنـۀ، خـستـه بـر لب دریـایـم

آن طرفه شهید زنده‌ام من كه به عمر            از تـیـغ جـفـا بـریــده‌انـد اعـضـایـم

حق زیـنـت عُـبّـاد جـهـانـم خـوانـده

در زُهـد و صبـوریم خِـرَد درمانده

آنـم كه به هـر گـام خـطـرهـا دیـدم             در هر نـفـس از ستم شـررها دیـدم

با آن كه ز كـربـلا، دلم خـونین بود            در شـام هـمى خـون جـگـرها دیدم

با آن كه به خاك و خون بدیدم تن‌ها            بر عـرشـۀ نـیـزه نیـز، سـرها دیـدم

در بـاغ به خـون نـشـسـتـۀ كـربـبلا            افــتـاده، قـلـم قــلـم شـجـرهـا دیــدم

یك سو، تن صد چاك پدرهاى شهید            یك سـو، تن پـامـال پـسـرهـا دیــدم

حق زیـنـت عُـبّـاد جـهـانـم خـوانـده

در زُهـد و صبـوریم خِـرَد درمانده

من دیده‌ام آنچه را كه دیدن سخت است            دیدن نه همین بلكه شنیدن سخت است

از ورطه طوفان ‌زده آتش و خـون            بر ساحل آرزو رسیدن سخت است

هفتاد و دو تن ز بهتـرین یـاران را            دیدن به زمین و دل بریدن سخت است

بار غل و زنجـیـر چهـل منزل راه            با پیـكر تب‌دار كـشیدن سخت است

جـانـبـخـش بُـوَد صـداى قـرآن امـا            از رأس پدر به نى شنیدن سخت است

حق زیـنـت عُـبّـاد جـهـانـم خـوانـده

در زُهـد و صبـوریم خِـرَد درمانده

: امتیاز
نقد و بررسی

ترکیب بند یا ترجیع بند به شعری گفته می شود که از چند غزل تشکیل شده که بین این غزلها یک بیت برگردان با قافیۀ مجزا آورده می شود با توجه اینکه در تمامی سایت ها این شهر بدون بیت برگردان آمده است لذا بیت زیر جهت رفع نقص به عنوان بیت برگردان ترجیع بند اضافه شد

حق زیـنـت عُـبّـاد جـهـانـم خـوانـده            در زُهـد و صبـوریم خِـرَد درمانده